تو یک هفته، این سومین مصاحبه شغلی بود که میرفتم ، خانمی که بغل دستم نشسته بود و مثل من منتظر بود تا اسمش را صدا بزنند حین حرف زدن با من و خانم دیگر که روی صندلی بغل دستش نشسته بود ، با گوشی بازی میکرد .  گفت چی خوندی؟ بهش گفتم . گفت بنظرم رشته ای که کلاسش بیرون هست ارزش چهارسال درس خوندن نداره ، کاری به منطقش ندارم ،ولی اول فکر کردم دارد به دیوار این حرف را میگوید بعد از چند دقیقه فهمیدم باید جا بخورم [در اصطلاح] :|

تعداد زیاد بود چند نفر رو باهم صدا زدن که توضیحات لازم درمورد کار و شرایط رو مجبور نباشن برا هرکدام تک تک تکرار کنند و بعد یکی یکی میپرسیدن که شرایط لازم رو داریم یانه ، نوبت من شد با لبخند گفت شما که خودت تو رزومه ت همه چیز رو نوشتی و بازم مثل دو مصاحبه قبل تکرار کرد اینجا دنبال کار نگردید  برید جایی که کارخونه هاش هست خواستم توضیحات بیشتری بدم ولی همان خانم گفت که معلوم نیست چرا اینجا میاد به هیچ چیز قانع نمیشن میخوان همه  چیز را داشته باشن.

رزومه م رو گرفتم و برگشتم خونه ،

در راه فکر کردم باورم نمیشد این حرفها را، مگر کسی هم میتواند رزق کسی دیگر را بگیرد ؟

این حرفها به کنار اصلا خوب شد نگفتم من کار را برای دوماه تابستان میخواستم فقط ، این همه پرخاش از چه بود؟  

.

ساعت ۶ عصر بودپیامک آمد که جز اسامی سه برابر ظرفیت دانشگاه شاهد پذیرفته شده اید برای اطلاع از  روز مصاحبه به سایت مراجه کنید ، تاریخ مصاحبه برای همان روز ساعت ۴ عصر بود ، اگر که طیر الارض هم میکردم  و دردانشگاه اعلام حضور میکردم قطعا بازهم نمیتوانستم زمان را دوساعت به عقب بکشانم تا در فرآیند مصاحبه شرکت کنم ! چرا بازی میکنید با من ؟  

چهارمین مصاحبه را چرا از من میگیرید؟


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Eric کسب درامد رایگان از اینترنت dgmarketing.avablog.ir مسیر زندگی p30d بخش آینده شناسی ایران آکادمی ادوردز اخبار بازی ها و تکنولوژی و جدیدترین اختراعات پیشرفته طراحی وب سایت مجله تفریحی پلمس