کارتم و جامدادیم توی دستم بود ، کیف دستیم رو تحویل نگهبانی دادم و سرعت راه رفتنم را بیشتر کردم تا وارد سالن امتحان بشم که با یه ضربه محکم به سرم از شتابم کم شد و چند قدمی به عقب رفتم .بعد از چند ثانیه که حالم سرجاش اومد دیدم ای دل غافل جاکولری به چه بزرگی رو ندیدم.
بعد از امتحان راه طولانی برگشت به خونه رو پیاده طی کردم ،توذهنم به این فکر میکردم که از الان به بعد باید چکارهایی رو انجام بدم . با صدای بلند مردانه ای به خودم آمدم که فریاد کنان میگفت خانم  از اونجا رد نشو! در چشم به هم زدنی از روی کانال فاضلاب پریدم، پریدن من همان و افتادن بلوک سیمانی از طبقه سوم ساختمان نیمه کاره همانالیز خوردن پایم و  کنترل وزنم در نیافتادن در کانال فاضلاب همه در چند ثانیه اتفاق افتاد که حتی بعد از آن به روی مبارکم نیاوردم که چه ها ممکن بود اتفاق بیافتد. (دست مریزادی هم بخود گفتم)
به خانه رسیدم هنوز لباس بیرون را از تن درنیاورده بودم که به کمک مامان رفتم تا وسایل را که میخواست در انباری جا بدهد در دست گرفتم و گفتم خودم انجام میدم منعقد نشدن کلامم از یکسو افتادن دیگ بزرگی که مخصوص غذاهای نذری مامان هست به روی دست و پایم از سوی دیگر ، همه و همه باعث شد که بگویم امروز رو شانس آوردی دختر


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

باحال Chinese Liquid sulfur dioxide manufacturer جواد ترک لادانی Stephanie rastin علی گنجی زاده وبلاگ پروژه برتر نقد همجنسگرایی دل نوشت ندای یزد